یکی از روشهای آموزش ،مطالعه موردی است که امروزه در دنیا از اهمیت ویژه ای برخوردار است ، قصد داریم از این به بعد یکسری مطالعه موردی داخلی و خارجی را در زمینه استارتاپ ها منتشر کنیم.مطلبی که در ادامه خواهید خواند برگرفته شده از سایت یک پزشک می باشد ، آنقدر این مقاله زیبا ترجمه شده است که تصمیم گرفتم عینا مطلب را در اینجا باز نشر کنم.لینک اصلی این مقاله در وبسایت یک پزشک در انتهای مطلب آورده شده است.امیدوارم مطالعه این دسته مطالب در ارتقای دانش جامعه استارتاپی ایران مفید واقع بشه.
امروز تصمیم گرفتم که مقاله جالبی را که به تازگی خوانده بودم با شما به اشتراک بگذارم، خیلی از شماها «پاکت» را که قبلا Read It Later نامیده میشد، میشناسید، واقعا سرویس و اپلیکیشن کارآمدی است، رابط کاربری خوبی دارد و با آن میشود خیلی سریع و راحت مقالات و ویدئوها را برای خواندن و مشاهده در آینده ذخیره کرد.
اما پاکت، چگونه پاکت شد؟
این چیزی است که امروز میخواهیم در مورد آن بدانیم.
البته پرواضح است که هدف من از این پست بیان یک سری اسم و شرح تلاشها و زندگی خصوصی یک توسعهدهنده غریبه نیست، من میخواهم با نوشتن این مقاله نشان بدهم که در روند توسعه کاری و پیشرفت شرکت و تجارت خودتان باید چه چیزهایی را در نظر بگیرد و به آنها توجه کنید.
بله! قبول دارم شرایط ما با شرایط فرنگیها خیلی متفاوت است. ما دشواریهای فراوانی داریم، بستر اینترنت ما بسیار ضعیف و غیرقابل اعتماد است، اسپانسر نمیتوانیم پیدا کنیم، جمعیت هدف ما بسیار کوچک است و البته تنگنظری هم به جای «تلاش برای رشد در کنار هم، به صورت همگانی»، غوغا میکند.
اما ما دستکم میتوانیم روی ذهنیت خودمان کار کنیم، مثلا برای ایدههایمان ارزش قائل شویم، دلسرد نشویم، عیوب خدمات و سیستم تجاری خود را برطرف کنیم و …
این مقاله حتی برای خود من، برای اداره این وبلاگ، حاوی درسهایی بود.
ملاقات سرنوشتساز
یک روز پیش از اینکه «نیت وینر»، ۲۷ ساله شود، از سانفرانسیسکو به «مانتین ویو» رفت تا مهمترین ملاقات زندگیاش را انجام بدهد.
وینر از سال ۲۰۰۷ کار روی سرویس «پاکت» را که در آن زمان Read It Later نامیده میشد، شروع کرده بود. تاریخ ملاقات سرنوشتساز او ۲۲ آوریل سال ۲۰۱۱ بود، چند هفته پیشتر کسی از سرویس رقیب یعنیEvernote با او تماس گرفته بود و پیشنهاد خرید Read It Later را داده بود و حالا باید او میرفت تا مذاکرات لازم را انجام بدهد.
وینر در سال ۲۰۰۷، ابتدا یک افزونه فایرفاکس نوشته بود که مقالههایی را که کاربر بعدا قصد خواندنشان را داشت ذخیره میکرد، اما میزان استقبال از ابتکار او آنچنان بود که تا سال ۲۰۱۱، این سرویس سه میلیون کاربر پیدا کرد و اپلیکیشن اندروید و iOS آن نیز آماده شدند.
Evernote و Read It Later قبلا شرکای نزدیکی بودند، اما حالا Evernote قصد خرید Read It Later را پیدا کرده بود، سرویسی که تا زمان ملاقات سرنوشتساز وینر، ماهانه حدود ۷٫۵ میلیون مطلب با استفاده از آن ذخیره میشد.
مبلغی که برای خرید پیشنهاد شده بود، چند میلیون دلار بود، انتظار وینر خیلی بیشتر بود، او انتظار مبلغی حدود شش برابر پیشنهاد را داشت.
Read It Later که من برای سادگی و گیج نشدن شما خواننده عزیز در ادامه مقاله با اسم فعلیاش یعنی پاکت از آن یاد میکنم، یک پروژه جانبی وینر بود. ونیر زمانی که نوجوان بود وبسایت برای مسئولین محلی میساخت، جالب است بدانید که در کالج رشته تحصیلی او حقوق جنایی بود، اما او ترک تحصیل کرده بود و به کلرادو رفته بود تا برای یک ایستگاه تلویزیونی ورزشی، انیمیشن سهبعدی درست کند.
در سال ۲۰۰۷، او در میناپولیس زندگی میکرد و یک توسعهدهنده وب بود، همکار او در کارهایش نامزدش -نیکی ویل- بود که طراح یک شرکت تبلیغاتی بود.
در اوقات فراغت وینر روی وبلاگش کار میکرد که Idea Shower نام داشت و در آن در مورد پروژههایش مینوشت. از جمله پروژههای او میتوانیم به پروژهای برای آنالیز توییتر برای مشخص کردن خبرهایی که در حال داغ شدن هستند، اشاره کنیم. اما از بدشانسی او، سه روز بعد از راهاندازی این پروژه توییتر دسترسی به API خود را محدود کرد و از آن زمان وینر با خود عهد بست که دیگر روی API یک شخص دیگر کار نکند.
وینر با استفاده از راهنماهایی که در اینترنت بود، به صورت خودآموز کدنویسی یاد میگرفت، تا اینکه موفق شد در آگوست سال ۲۰۰۷، یک افزونه فایرفاکس بنویسد. وقتی کاربر روی این افزونه کلیک میکرد، دو چیز میدید، یکی گزینهای برای ذخیره مقاله فعلی برای خواندن در آینده و دیگری فهرست مقالههایی که قبلا ذخیره شده بودند.
شروع و توسعه کار
در جریان توسعه پاکت، نامزد وینر که در سال ۲۰۱۱ به او ازدواج کرد به او در بهبود ظاهر اپلیکیشن کمک کرده بود، برادر دوقلوی او اپ اندروید را نوشته بود. تا این زمان وینر تنها کارمند تماموقت پاکت بود.
میزان موفقیت آنها زیاد بود، چند ماه بعد از نوشته شدن افزونه فایرفاکس، خبر این افزونه به خبر داغ سایت لینکدهی «دیگ» تبدیل شده بود و کاربران زیادی را به سمت آنها سوق داده بود. کمی بعد از آن وبلاگ معروف لایفهکر پستی در این مورد نوشته بود.
امکانات پاکت هم به صورت فزایندهای بیشتر میشد: مثلا امکان خواندن آفلاین مقالات، همسان کردن مقالات در مرورگرها مختلف، و البته اپلیکیشن آیفون.
در آن زمان اپلیکیشن پاکت پولی بود و کاربر برای نصب آن ۲٫۹۹ دلار باید میپرداخت. بهای همین اپ، درآمد پاکت را تأمین میکرد.
در سال ۲۰۱۰ وینر به سانفرانسیسکو رفت تا به صورت تماموفت روی پاکت کار کند.
کار وینر ساده نبود، از همان آغاز او رقبایی داشت، مثلا در ژانویه سال ۲۰۰۸، یکی از توسعهدهندگان تامبلر به نام مارکو ارمنت، از اینستاپیپر رونمایی کرد. اینستاپیپر از همان آغاز ویژگیهای خوبی داشت، از چند مرورگر پشتیبانی میکرد، ابزار همسانسازی داشت و قابلیت آفلاینخوانی را هم داشت.
ارمنت بعدها شاکی شد که وینز همه ویژگیهای پاکت را از روی اینستاپیپر کپی کرده است، چیزی که خود وینر آن را تکذیب میکند.
به موازات افزایش محبوبیت پاکت، وینر هم جاهطلبتر میشد. وینز متوجه شد که کاربرد پاکت فقط ذخیره کردن مقالات آموزشی نیست، بلکه پاکت به صورت جالبی توسط کاربران برای ذخیره کردن ویدئو، دستورهای غذایی، اطلاعات مربوط به مناطق دیدنی برای سفر و حتی اطلاعات خرید هم به کار میرود.
در حالی که رقبای پاکت، تنها برای یک سیستم عامل یا پلتفرم، خدمات عرضه میکردند و مثلا اینستاپیپر، اپ اندروید نداشت، وینر با زیرکی متوجه شده بود بیشتر مردم در طول روز با چند مرورگر و چند سیستم عامل کار میکنند، پس نیاز بود که پاکت مثلا پاسخگوی کاربری باشد که در خانه پشت پی سی ویندوزی خود مینشیند و با فایرفاکس مقالههایی را ذخیره میکند و بعدا سر کار دوست دارد با گوشی اندرویدی خود، همان مقالات را سر فرصت بخواند یا برعکس!
وینر متوجه شده بود که کاربران دوست ندارند در هر پلتفرم از برنامه جداگانهای برای ذخیره کردن مطالب استفاده کنند.
ملاقات بینتیجه
در مقر Evernote ، وینر در اتاق همایش نشسته بود و رئیس و مؤسس Evernote «فیل لیبین» و گالیکسن با او مشغول صحبت بودند.
ابتدا وینر اسلایدهایی را نشان داد و گفت که چگونه پاکت توانسته میلیونها کاربر جذب کند و صدها هزار دلار سرمایه از آن خود کند.
لیبین خیلی مشتاق نشان میداد، در حالی که گالیکسن در مورد توافق روی قیمت، دودل بود.
بعد از صحبتهای اولیه آنها با هم دست دادند و وینر امیدوارانه به سانفرانسیسکو بازگشت.
در آنجا او و همسرش پیتزا سفارش دادند و در مورد حوادث رخ داده به هم صحبت کردند.
دو روز بعد گالیکسن دوباره تماس گرفت، قیمت پیشنهادی او، همان قیمت نازل اولیه بود.
پاکت جزء شرکتهای نوپایی بود که میخواست عادت و فعل جدیدی را برای کاربران روتین کند. پیش از آن فیسبوک، لایک زدن را روتین کرده بود، توییتر، توییت کرد را جا انداخته بود و فرواسکویر ، check-in کردن را و حالا پاکت میخواست، کاربران را عادت بدهد که مقالات و چیزهای جالب را ذخیره کنند. کاری که آنها پیش از آن به صورت خیلی ابتدایی و سنتی و ناکارآمد انجام میدادند و اغلب باعث فراموش شدن و گم شدن کامل مطالب میشد.
علاوه بر این پاکت میخواست که به صورت غیرمستقیم باعث افزایش درآمدزایی تولیدکنندگان محتوا، خردهفروشها و اصولا هر شرکتی شود که کاربران مطالبی از آن را ذخیره میکنند.
پاکت خود را خواهرخوانده Evernote و دراپباکس میدانست، این دو خواهرخوانده خیلی سریع رشد کردهاند، دراپباکس ۱۰۰ میلیون کاربر دارد و Evernote حدود ۶۰ میلیون.
در مقابل تعداد کاربران پاکت در حال حاضر تنها ۹ میلیون نفر است و انتظار میرود در تابستان امسال به ۱۰ میلیون نفر برسد. به علاوه باید در نظر داشت بعد از اینکه سال پیش اپ پاکت رایگان شد، این منبع درآمد هم قطع شد.
وینر احساس میکرد که باید کاری برای افزایش درآمد پاکت بکند. زمانی که کار را شروع کرده بود، فقط با مرورگر میشد، مقاله به پاکت فرستاد، آمدن آیفون و تبلتها، فرصتی برای او محسوب میشدند چون با افزایش زمان آنلاین بودن مردم، لزوم استفاده از سروسی مثل پاکت هم بیشتر میشد.
وینر تصمیم گرفت که در پاسخ به گالیکسن، کل معامله را به هم بزند، علاوه بر قیمت پیشنهادی کم، نگرانی عمده دیگر وینر این بود که Evernote قصد داشت، تنها از ویژگیهای پاکت به صورت ابزارهایی در دل Evernote استفاده کند و پاکت با این فروش، دیگر وجود مستقل خود را از دست میداد.
او با راهنمایی یک مشاور در زمینه شرکتهای نوپا، دو هفته بعد بعد موفق شد ۷٫۵ میلیون دلار سرمایه جمعآوری کند.
شرکتی که تا پیش از این تنها یک کارمند داشت، حالا سیزده کارمند داشت، او همسر و برادرش را هم به کار گمارده بود.
همان طور که میدانید سال پیش نام این شرکت از Read It Later به پاکت تغییر کرد که نام دوستانهتر و گرمتری است و به علاوه این مفهوم را القا میکند که سرویس آنها تنها برای خواندن نیست.
اما از رقیب پاکت بشنوید، در ماه آگوست مارکو ارمنت در وبلاگش خبر داد که اینستاپیپر را فروخته است. او در این مدت شور و حرارت خود را نسبت به سرویساش از دست داده بود و از رسیدگی به آن غافل شده بود. او متوجه شده بود که گرداندن این سرویس نیازمند کار تماموقت چندنفر است و چون از نظر مالی قادر به این کار نبود، کلا بیخیال سرویس شده بود.
خریدار اینستاپیپیر، Betaworks بود، یعنی همان شرکتی که پشت دیگ و Bitly هم است. خریدار قادر به تأمین این کارکنان برای اینستاپیپر بود. اما مشکل این بود که Betaworks دید درستی در مورد این سرویس نداشت، شور و اشتیاقی برای روتین کردن این سرویس و اصطلاحا «فعل» کردن کاربرد اینستاپیپر نداشت و از مدل تجاری قدیمی تبعیت میکرد.
نایب رئیس Betaworks و رئیس فعلی دیگ، وقتی صحبت از اینستاپیپر میکند، این طور سخن میگوید: «وقتی مردم اپلیکیشن اینستاپیپر را دانلود کنند، اینستاپیپر پول درمیآورد یا زمانی که مشترکش شوند.»
کاربران پاکت، طوری به آن وابسته هستند که اصلا امکان ندارد از آن دل بکنند. در حال حاضر از ۴۰۰ اپلیکیشن مختلف میشود مطلب روانه پاکت کرد، تعداد این مطالب در روز به ۱٫۳ میلیون عدد میرسد.
وینر و گروهش به صورت مرتب روی سرویسشان وقت میگذارند و راهکارهای جدید را بررسی میکنند، مثلا در یکی از روزهای جمعه اخیر، تیم پاکت در دفتر این شرکت گرد هم آمدند تا نتیجه یک هفته بررسی و تفکراتشان در مورد راههای توسعه پاکت با هم در میان بگذارند.
آنها ایده تازهای برای پاکت داشتند، ایده آنها این بود که میزان استفاده از پاکت را بیشتر کنند و برای این کار آنها پیشنهاد دادند که استفاده از پاکت آسانتر شود، طوری که کاربری که تازه گوشی هوشمند خریده، به سادگی دریابد که چطور اپ و بوکمارکلتها را نصب کند و روند ارسال مطالب از اپلیکیشنهای دیگر به پاکت خیلی سادهتر و ملموستر شود.
نتیجهگیری
میبینید که داشتن یک شرکت نوپا، خیلی چالشبرانگیز است، خیلی وقتها شاید شما فکر کنید که یک توسعهدهنده به محض اینکه ایدهای به ذهنش میرسد، اپلکیشنی را مینویسد و بخت و اقبال و شرایط خوب فرنگ، باعث میشود بعضی از این اپها محبوب شوند.
اما در عمل کار خیلی دشوارتر است:
۱- شما باید ایده ناب داشته باشد. ( البته شخصا دکتر استارتاپ با این مسئله موافق نیست ، ایده همه چیز نیست)
۲- باید به این ایده ایمان بیاورید و انرژی و وقت رویش بگذارید.
۳- کاربران را باید متوجه سودمندیهای سرویس خود بکنید و در حالتی بهتر باید آنها را متقاعد کنید که بدون سرویس شما، چیزی کم دارند و باید هر روز از آن استفاده کنند!
۴- باید در مقابل وسوسه تعطیل کردن کار یا فروش سرویس خود مقاومت کنید. ( البته همیشه به یاد داشته باشید که دکتر استارتاپ در این مورد نظرش این است که واقع بین باشید ،ممکن است در برخی مواقع نیاز باشد که ایده را بفروشید ، واقع بین باشید)
۵- به طور مرتب باید راهکارهای توسعهای ارائه بدهید و در جا نزنید، چون در غیر این صورت بلعیده خواهید شد!
پس میبینید که گرداندن یک شرکت نوپا، چیزی بیشتر از مهارتهای فنی را طلب میکند، شما باید فرصتطلب، ساعی و کوشا و دارای ذهنی مرتب باشید و جاهطلبی لازم را داشته باشید و از قدرت پیشبینی علایق و سلیقههای مردم هم برخوردار باشید.( ما به زودی مطالب و ابزار هایی را برای توفیق بیشتر علاقه مندان به استارتاپ ها و شرکت های نوپا در دکتر استارتاپ ارایه خواهیم کرد)
منبع
عالی
ممنون