همانطور که می دانید از اول امسال شروع به انتشار مجموعه ای از نکات استارتاپی در قالب  مجموعه فرامینی بنام صدفرمان استارتاپی کرده ام. در یکی از فرامین پیشنهاد داده بودم که یک موسس استارتاپ باید حتما سریال Breaking Bad و فرینج رو ببینه.

100farman_22

در این پست قصد دارم در مورد سریال Breaking bad و ارتباط اون با کارآفرینی و استارتاپ ها بنویسم.
دیدن فیلم های مرتبط با کارآفرینی به شدت پیشنهاد میشه ، در میلوژی ، در بخش آزمون تیپ شخصیتی کارآفرینی ، تعدادی از این فیلم ها معرفی شده است.

درباره سریال

افسارگسیخته (به انگلیسی: Breaking Bad) مجموعه تلویزیونی درام آمریکایی است که سازنده و تهیه‌کننده آن وینس گیلیگن می‌باشد. این مجموعه در شهر البوکرکی در ایالت نیومکزیکوی آمریکا ساخته و تهیه شده است. افسارگسیخته داستان والتر وایت (بریان کرانستون) یک معلم شیمی زحمتکش یک دبیرستان است که در ابتدای داستان متوجه می‌شود که دارای سرطان ریه است. او پیش از فرارسیدن مرگش، برای تامین مالی خانواده‌اش به همراه دانش‌آموز پیشین خود، جسی پینکمن (آرون پاول) شروع به تولید و پخش مت‌آمفتامین (شیشه) می‌کند و….
در ۲۰ ژانویه ۲۰۰۸، اولین قسمت مجموعه و در ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۳ قسمت آخر آن از طریق شبکه کابلی ای‌ام‌سی در آمریکا و کانادا پخش شد. در ۱۴ اوت ۲۰۱۱ ای‌ام‌سی اعلام نمود که این سریال برای فصل پنجم و پایانی در ۱۶ قسمت تمدید شده است. فصل آخر این مجموعه به دو بخش ۸ قسمتی تقسیم شد که در دو سال پخش می‌شود. بخش اول فصل آخر در ۱۵ ژولای ۲۰۱۲ آغاز شد و در ۲ سپتامبر ۲۰۱۲ پایان یافت و بخش دوم آن نیز در تابستان ۲۰۱۳ پخش شد.
برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد این سریال میتونید به ویکی پدیا یه سری بزنید.

آیا این داستان واقعی است ؟

بله، اینم تصویر واقعی آقای وایت،برای کسب اطلاعات بیشتر به اینجا بروید .

Real Walter white

همه ما درون خود یک والتر وایت داریم

چرا همه با دیدن این سریال مجذوب شخصیت والتر وایت می شویم ؟
والتروایت ،یک معلم ضعیف و بیمار است که حتی از پس شاگردانش سرکلاس درسش بر نمی آید ، یه جورایی یه توسری خور به تمام معنی.اوضاع زندگی اش وخیم است، یک فرزند معلول ، هزینه های بالای زندگی و سایر مشکلات… تا اینکه دکتر تیر خلاص را به وی می زند و به وی اطلاع می دهد که : ” آقای وایت شما سرطان دارید و بزودی می میرید !”
اینجا جایی است که دیگر وایت چیزی برای باختن ندارد، و تصمیم می گیرد که پا روی ترس هایش بگذارد، ترس هایی همیشگی که مانع پیشرفت وی در زندگی شده اند ، او تصمیم به تابو شکنی می کند ، موی سرش  را می تراشد ، و تصمیم می گیرد از راه خلاف در فرصت باقیمانده زندگی اش ، آینده فرزند معلول و همسرش را تامین و تضمین کند!

Braking
کسی که تمام عمر از ترس باختن ، امیال و خواسته های خودش رو سرکوب کرده بود ، حالا فرصتی پیدا کرده که تا تمام ترس هایش را کنار بگذارد ( زندگی او را به اینجا رسانده است که مجبور شود ترس هایش را کنار بگذارد – این داستان خیلی از ماست ، تا موقعی که اوضاع وخیم نشود و کارد به استخوان نرسد ، حرکتی نمی کنیم !).طولی نمیکشد که او تمام قله ها را فتح می کند و تبدیل به بزرگترین تبهکار و تولید کننده مواد مخدر در منطقه زندگی خود می شود.او نام مستعار هایزنبرگ را برای خود انتخاب میکند ، نامی که لرزه به تن باندهای مخوف مواد مخدر می انداخت و شهرتش آوازه خاص و عام شده بود.

همه ما درون خود یک “مستر وایت داریم “. یک وجه شخصیتمان که همیشه عقده ها و سرخوردگی های ما را یدک می کشد و کمبود هایمان را به یادمان می اندازد.ما همیشه از مستروایت درون خود فراری هستیم و دوست داریم که هایزنبرگ بشویم.دوست داریم پا روی ترسهایمان بگذاریم و راهی را که همیشه از آن می ترسیم را تا انتها طی کنیم ، اما این کار بسیار سخت است و تقریبا اکثر ما تا آخرزندگی این ترسها را با خود یدک می کشیم ، و با مستروایت درون خود کنار آمده ایم و زندگی می کنیم.
در اینجا هم جمله ای جالب از استاد شعبانعلی که خیلی به دلم نشست !

decision-making-gain-loss-shabanali

این مطلب از ایشون رو حتما مطالعه کنید ! خوب بریم سراغ آموزه های این سریال ، ویژه موسسین استارتاپ ها و صاحبان کسب و کاره !

درسهایی از والتر وایت برای موسسین استارتاپ ها

۱٫ او یک محصول درجه یک تولید کرد

جسی پینکمن (فصل ۱، قسمت ۷): «پس فکر همه چیزو کردی! ای ول آقای وایت! ای ول علم!»
بله واقعاً علم است، جسی. والتر یک شیمیدان بااستعداد بود که در دانشگاه فنی و مهندسی کالیفرنیا تحصیل کرده بود، به یک تیم کمک کرده بود تا جایزه نوبلی در شیمی بگیرند و از بنیان‌گذاران یک شرکت چند میلیارد دلاری به نام Gray Matter Technologies بود. والت به علم اشراف کامل داشت، درک فرایند شیمیایی به او کمک کرد تا مت‌آمفتامین با کیفیت بسیاری بالایی تولید کند. او به شدت به جزئیات توجه می‌کرد، آماده کردن و شرایط مکان کار بسیار برای او مهم بود (چه کسی می‌تواند آن مگس مزاحم را فراموش کند؟) و مواد مورد نیاز با دقت بسیار بالایی محاسبه می‌شد تا نتایج دقیقی حاصل شود – چه از نظر واقعی و چه از نظر پولی.
نتیجه: او بسیار وسواس به خرج می‌دهد تا محصول درجه یکی تولید که به میزان قابل‌ملاحظه‌ای از هر چیزی که در بازار موجود است بهتر باشد.

۲٫  او هدف محور است

والتر وایت (فصل ۲، قسمت ۱): «۷۳۷۰۰۰ دلار، به این نقدر پول نیاز دارم. به این نقدر پول نیاز دارم. تو و من هر دو مون سر هفته‌ای ۷۰ هزار دلار توافق داریم. پس یعنی فقط ده و نیم هفته بیشتر. بگیریم یازده هفته؛ یعنی یازده معامله دیگه و از این به بعد همیشه در یک مکان عمومی. شدنیه. مطمئناً شدنیه.»
در دنیای نامطمئن خرید و فروش مواد، والتر قاطعانه برای خود اهداف قابل‌اندازه‌گیری تعیین می‌کند. او می‌داند که از هر ۱ گالن متیلامین چند پوند محصول تولید می‌شود، چقدر پول (۷۳۷۰۰۰ دلار) نیاز دارد که برای خانواده خود باقی بگذارد و این که محصول او چقدر خالص است (۹۹/۱ درصد). زمانی که والتر تصمیم می‌گیرد با گوستاو فرینج (Gustavo Fringe) یک همکاری تجاری را شروع کند، این توزیع‌کننده بزرگ تنها ۶۰ دقیقه به والتر زمان می‌دهد تا چند پوند از محصولش را نشان دهد و والتر این کار را می‌کند.
نتیجه: او هدف‌های شفاف و قابل‌اندازه‌گیری تعیین می‌کند، پیشرفت خود را دنبال می‌کند و به آن‌ها دست می‌یابد. ( پیشنهاد میکنم در زمینه هدفگذاری اسمارت SMART تحقیق کنید )

۳٫او از اشتباهات خود درس می‌گیرد

مایک ارمانترات (فصل ۳، قسمت ۱۲): «نتیجه اخلاقی این داستان: من یک اقدام نیمه کاره را انتخاب کردم، در صورتی که باید تا آخر پیش می‌رفتم. دوباره آن اشتباه را تکرار نمی‌کنم. دیگر از اقدامات نیمه‌کاره خبری نیست، والتر.»
فهرست کردن تمام کاستی‌های والتر در برکینگ بد می‌تواند یک مقاله کامل را به خودش اختصاص دهد، ولی آن چه او را متمایز می‌کند این توانایی او است که از اشتباهات خود درس می‌گیرد و سعی می‌کند آن‌ها را اصلاح کند. یکی از اشتباهات ابتدایی او در زندگی این بود که سهام خود را از Gray Matter Technologies که در نهایت به یک شرکت میلیارد دلاری تبدیل شد، به قیمت تنها ۵۰۰۰ دلار فروخت. خوب یا بد، والت دیگر هرگز به بهایی ناچیز خود را نمی‌فروشد. پس باعث شگفتی نیست که پس از دزدیدن ۱۰۰۰ گالن متیلامین از یک قطار، او قبول نمی‌کند آن را به قیمت ۱۵ میلیون دلار بفروشد وقتی می‌داند با تبدیل کردن کردن آن به مت‌آمفتامین پول بیشتری به دست می‌آورد.
نتیجه: او اشتباه می‌کند، ولی از آموزه‌های خود استفاده می‌کند تا خود و بیزینسش را ارتقا دهد.

۴ .  او دنبال برندسازی است

والتر وایت (فصل ۵، قسمت ۷): «اسم من رو بگو.»
تو هایزنبرگ هستی، ما می‌دانیم. رقبای تو هم می‌دانند. آیا فکر می‌کنید آن ترکیب کلاه مشکی و عینک دودی تصادفی بود؟ والت یک محصول ممتاز تولید کرده بود و نیاز داشت خود را از بقیه تأمین‌کننده‌ها متمایز کند. نیازی نبود محصول Blue Sky والتر را امتحان کنید، فقط با دیدن آن، متوجه می‌شدید که هایزنبرگ آن را تولید کرده است.  دکلان، رقیب او در فینیکس، حتی قبل از این که با هم دیدار داشته باشند، محصول و تولیدکننده آن را می‌شناخت.
نتیجه: او برای رقبایش به‌یادماندنی و مرموز است و مشتریان او بلافاصله می‌توانند محصول ممتاز او را تشخیص دهند.

۵ .  او رویاهای بزرگی در سر دارد

والتر وایت (فصل ۵، قسمت ۳): «جسی، از من پرسیدی که آیا من در بیزینس تولید مت هستم یا بیزینس پول‌سازی. هیچ کدام. من در بیزینس امپراتوری سازی‌ام.»
نمی‌شود از داخل یک ون یک امپراتوری درست کرد و والتر هم این را می‌دانست. از مواجهه با توکو تا حذف رقیب (گوستاو فرینج) تا شراکت با مایک ارمانترات، والت به شیوه‌ای عمل می‌کند تا اهداف کوتاه‌مدتش تأمین شود و رویای او برای خلق یک امپراتوری محقق گردد.
نتیجه: او واهمه‌ای ندارد تا اهدافی بی‌باکانه برای خود تعیین کند و اطمینانی را از خود نشان دهد تا دیگران را متقاعد کند که می‌تواند به رویاهایش دست پیدا کند.

با دیدن این سریال می بینید که او با کمک دستیارش ، درک دقیقی از بازار کسب می کنند ، و کوچک شروع می کنند ، و گام به گام پیشرفت می کنند.
بخش آخر ترجمه این مطلب است که ازاین وبسایت برداشت شده است .

پی نوشت : هدف از این پست نکات آموزنده این سریال بود ، قطعا شاید عده ای انتقاد کنند که آقا این چه سریالی است که شما معرفی کردید ، ترویج تولید مواد مخدر! هدف درس های آموزنده آن است و قصد دیگری نبوده 😀
کلاه و عینک اینجانب هم ربطی به این سریال دارد.

 DrLogo