سفرنامه استارتاپی به آمریکا قسمت سوم

01

در این سلسله پست ها به بررسی تجربه حضور در فضای عمومی و کارآفرینی آمریکا خواهم پرداخت . لطفا پست ها رو کامل بخونید بعد قضاوت کنید ! ( علاوه بر نکات مثبت ، به نکات منفی آمریکا هم در سلسله پست ها اشاره شده )

قسمت اول

قسمت دوم

در بدو ورود :

بله ، بالاخره وارد آمریکا شدم ، برایم خیلی جالب بود ، اولین تجربه عجیب برایم این بود که در بدو ورود باید یک بازرسی کامل می شید ، در بدو ورود کفشهایمان را هم باید در می آوردیم ! این اولین تجربه ! همه ایرانی هایی که هم سفر من بودند از این مسئله تعجب کرده بودند ( آنهایی که بار اولشان بود )، البته این اتفاق در دوحه هم افتاد ولی در ورود به آمریکا نیز دوباره اتفاق افتاد !
بازرسی تمام شد ، از پله های برقی پایین آمدیم و در صفی طولانی منتظر ماندیم برای مهر ورود ! ( ۱ ساعت آنجا منتظر بودیم برای مهر ویزا )

۲۰۱۶۰۳۰۱_۰۰۳۰۵۳

۲۰۱۶۰۳۰۱_۰۰۳۴۴۶

خیلی ها که از کانادا و کشور های دیگر آمده بودند از این صف طولانی ناراحت بودند ، و نق می زدند ، اصولا کاری نمی شد کرد ، باید می ایستاتیم ، غر زدن فایده ای نداشت… ایستاده بودیم ، تلویزیون ها تصاویری از اینکه چرا اینقدر در بدو ورود مسایل امنیتی چک می شوند برای افراد پخش می کردند، در تصویر تلویزیون ویدیویی مبنی بر اینکه یک سری سگ تعلیم دیده برای بازرسی در صف توسط ماموریت آورده می شوند نمایش داده شد ، این سگ ها تعلیم دیده بودند برای شناسایی مواد غذایی و مخدر ، تا ساک افرادی که در صف قرار داشتند را بازرسی کنند… به محض پایان یافتن تصویر و توضیحات مربوطه دیدم که یک مامور با یک سگ در طول صف مسافران در حال حرکت است ، این سگ به بعضی از ساک ها حساس می شد و مامور از مسافر مربوطه می خواست که در محلی مشخص ساک خودش را تخلیه کند و یک باز بینی مجدد صورت گیرد. همه این کارها با احترامی ویژه انجام می شد.
بعد ازاین مرحله همانطور که در صف ایستاده بودیم ، به تصاویر تلویزیون نگاه می کردم ، جمله ای روی آن نقش بست ،آمریکا کشوری که استعدادهای شما در آن شکوفا می شود !!!! و بعد تصویر دختری سه ساله را نشان می داد که به با پدر و مادرش به آمریکا آمده و مهاجر است ، !!! در تصاویری پشست سر هم نشان می داد که این دختربچه چگونه در آمریکا طی ۱۷ سال زندگی می کند و در سن ۲۰ سالگی یک رقصنده باله می شود که کلی جایزه بین المللی برده است ! استعداد واقعی وی رقص باله بود ! و دوباره این جمله روی تلویزیون نمایش داده می شود که آمریکا کشوری که استعدادهای شما در آن شکوفا می شود !
سناریویی مشابه برای یک پسر هندی ، یک مکزیکی و… به نمایش در آمد ! برایم جالب بود که در بدو ورود ودر این صف چنین پیغامی نمایش داده می شد ، چه حس خوبی ! وارد کشوری داری می شوی که ارزش کلیدی آن شکوفا سازی استعدادهای مردم است! اینها واقعا خوب خودشان را عرضه می کنند ! با خودم داشتم فکر می کردم اگر یک نفر وارد ایران بشود ، چه ویدیویی می توان ساخت و به وی نمایش داد !

اینجا همه می خندند و خوش رو هستند:

یکی از نکاتی که به شدت به چشم می آید ، خوشرویی آدم هایی است که به گونه ای با مشتری سروکار دارند ، مسئول مهر ورود به کشور در فرودگاه ، اطلاعات پرواز ، راننده تاکسی ، فروشنده مغازه ها ، راننده اتوبوس ، شخصی که از شما امتحان رانندگی می گیرد ، مسئول باجه بانک ، مسئول باشگاه ورزشی، پرستار بیمارستان و…. همه به اصطلاح تاچ پوینت های انسانی ( در طراحی سرویس بحثی بعنوان تاچ پوینت یا نقطه اتصال داریم که شما بواسطه آنها با سرویس ها و خدمات تعامل می کنید ، برخی از این تاچ پوینت ها نیرو های انسانی هستند ) عالی و پر انرژی هستند. یادم هست که یک روز در پیاده رو در حال پیاده روی بودم ، فردی معلول از طرف مقابل به سمت من در حال حرکت با ویلچر الکتریکی بود ، من راه را برایش باز کردم که عبور کند ، از دور لبخندی به من زد و دستش را بلند کرد و با صدای بلند از من تشکر کرد، چنان پر انرژی و مثبت که لذت بردم.

همه به من می گویند که مهدی ، تو خدایی خوب پرانرژی و خندان هستی ! جالبه بدونید اونجا همه مثل من بودن ! نمیدونم چرا ، ولی جالب بود ، عموما خوش برخورد و خوشرو و خندان بودند!

در مستند میراث آلبرتا ، در بخشی از فیلم ، یک دانشجو بطور ویژه ای به این خوش برخوردی اشاره می کنه ! پیشنهاد میدم این فیلم مستند رو ببینید!

اینجا مردم نمی دانند تلگرام چیست ! جملات و عبارت های زیبا را نشر نمی دهند ، تفکر مثبت اندیشی را در تلگرام منتشر نمی کنند ولی در عمل این تفکر و اصول آن را اجرا می کنند ، می خندند ، انرژی مثبت می دهند ! و برای من خیلی این مسئله به چشمم آمد.

البته آدمهای جدی هم هستند

البته ، من دو تجربه هم در زمینه برخورد های بد داشتم ! به دلیل بی اطلاعاعی در یک فروشگاه پیتزا و عدم آگاهی از قوانین آن فروشگاه چنان برخورد زننده ای با من شد که برام خیلی عجیب بود ، این اتفاق در یک سوپر مارکت هم افتاد ، یه جورایی قانون رو ( حتی یک قانون ساده در یک فروشگاه ) را نقض کنید برخوردی شدید با شما میشه !

اینجا همه چیز بزرگ است 😀

آقا اینجا سوپر های محلی مثل اون چیزی که در ایران است وجود ندارد ، یعنی نصف شب بخوای بری یک شیرکاکائو بگیری نمی تونی جایی رو پیدا کنی ( یا باید ماشین داشته باشی که بری هایپر مارکت های خاص یا اینکه باید بمیری ) . اینجا همه مواد خوراکی در سایز بزرگ است ، مجموعه فروشگاه هایی وجود دارد با نام کاستکو ، یک جورایی کلی فروشی دارد و همه مردم هفته ای یکبار برای خرید کل هفته به آنجا مراجعه می کنند ! هر چیزی که تصور کنید ، تصور کنید در آنجا پیدا می شود ، از سالاد های آماده ، غذا های آماده ، مرغ سوخاری ، پیتزای آماده و….آن هم در سایز های بزرگ ! باید سه تا سه تا بخری ( یعنی اینجوری بخری به صرفه است ) . اینجا هزینه خورد و خوراک نسبت به در آمد آدم ها خیلی کم است ! زندگی صنعتی ، باعث شده که همه چیز آماده در اختیار شما قرار گیرد ، تنها کافیست که غذا را در مایکرو فر بگذاری و تمام ، خیلی مردم اهل آشپزی نیستند. اینجا کار حرف اول را میزند ، و همه مردم کارشان را مرکز زندگیشان قرار داده اند.

Copy of ۲۰۱۶۰۳۰۲_۲۳۳۸۵۴

Copy of ۲۰۱۶۰۳۰۵_۰۴۰۵۴۶

Copy of Copy of ۲۰۱۶۰۳۰۵_۰۳۵۹۴۱

Copy of ۲۰۱۶۰۳۰۵_۰۳۵۹۴۵

Copy of ۲۰۱۶۰۳۰۵_۰۳۵۹۳۴

Copy of ۲۰۱۶۰۳۰۵_۰۳۵۹۲۳

Copy of ۲۰۱۶۰۳۰۵_۰۳۵۵۲۲

Copy of ۲۰۱۶۰۳۰۵_۰۳۵۵۳۶

Copy of ۲۰۱۶۰۳۰۵_۰۳۵۵۳۱

در پست های بعدی ابعاد دیگری رو بررسی خواهم کرد !